پایان نامه سندرم خستگی مزمن – مرکز مشاوره و روان درمانی |
سندرم خستگی مزمن
DSM-IV-TR (2000)، سندرم خستگی مزمن[۱] (که در کانادا و بریتانیا انسفالومیلیت میالژیک نامیده میشود) با خستگی شدید و ناتوان کننده به مدت ۶ ماه یا بیشتر، که غالباً با درد عضلانی، سردرد، گلودرد، تب خفیف، شکایتهای شناختی، علائم گوارشی و غدد لنفی دردناک همراه است، مشخص میباشد. پژوهش برای یافتن علت عفونی برای سندرم خستگی مزمن فعالانه جریان دارد چون درصد بالایی از بیماران شروع ناگهانی آن را پس از بیماری شبه سرماخوردگی شدید گزارش کردهاند.
همهگیریشناسی
میزان بروز و شیوع دقیق سندرم خستگی مزمن نامعلوم است، میزان بروز بین ۰۰۷/۰ تا ۸/۲ درصد در جمعیت کلی بالغ است. اختلال عمدتاً در بالغین جوان دیده میشود (۲۰ تا ۴۰ سالگی) سندرم خستگی مزمن در کودکان و سالمندان هم دیده میشود اما به میزانی کمتر زنها حداقل دوبار بیشتر از مردها مبتلا میگردند (Kaplan & Sadock’s, 2007: 271).
درمان
درمان سندرم خستگی مزمن عمدتاً حمایتی است. پزشکان باید نخست با بیماران تفاهم برقرار کنند و شکایات آنها را به عنوان بیپایه بودن رها نکنند، شکایات تصوری نیستند. ارزیابی دقیق پزشکی ضروری است و ارزیابی روانی نیز بمورد است، که هر دو به منظور ردّ علل دیگر علائم صورت میگیرد. درمان دارویی مؤثری شناخته نشده است.
گروههای خودیاری در بیماران مبتلا به سندرم خستگی مزمن مفید بودهاند. این گروهها از پویش گروهی امیدبخشی، عرضه هویت، سهیم شدن در تجارب، و دادن اطلاعات استفاده میکنند. اتحاد اعضاء در چنین گروههایی همچنین احترام به نفس را که غالباً در چنین بیمارانی آسیب دیده است، و غالباً تصور میکنند که پزشکان آنها را جدی نمیگیرند، بالا میبرد. به همین دلیل، بسیاری از بیماران مبتلا به عنوان درمانهای جانشین به مصرف ویتامینها، املاح و محصولات گیاهی متفرقه روی میآورند. هیچ یک از این مواد و تونیکهای عمومی نامشخص در منابع طبی مورد بررسی با همتاها مورد بررسی قرار نگرفتهاند و اگر هم نفعی داشته باشند اندک است (رضاعی، ۱۳۹۱: ۲۴۳).
نورآستنی
اصطلاح نورآستنی[۲] در دهه ۱۸۶۰ توسط روانپزشک و نورولوژیست آمریکایی جورج میلر بیرد[۳] که آن را برای اختلالی مشخص با خستگی مزمن و ناتوانی بکار برد، معرفی گردید. اصطلاح نورآستنی (تحلیل عصبی) امروزه زیاد مورد استفاده قرار نمیگیرد، اما در منابع روانپزشکی وجود دارد و یک ماهیت تشخیصی در دهمین چاپ طبقهبندی بینالمللی بیماریها و مسائل بهداشتی وابسته (ICD-10) است.
طبق طبقه بندی های جاری در ایالات متحده این اختلال تشخیصی مستقل تلقی نمیشود. در متن بازنگری شده چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی DSM-IV-TR (2000) نورآستنی اختلال شبه جسمی نامتمایز طبقهبندی شده است.
این اختلال یکی از نمونههای بارز تفاوتهای فرهنگی مؤثر در طبقهبندی و تظاهرات بیماری است. نورآستنی اختلالی مقبول در اروپا و آسیا است، جایی که خستگی، سردرد، بیخوابی و سایر شکایات جسمی مبهم مشخصات آن شمرده میشود و تصور میشود بیشتر از استرس مزمن ناشی میگردد تا تعارضهای ناخودآگاه روانشناختی. در بسیاری از فرهنگها از جمله چین که در آنها مردم از قبول طبقهبندی شدن به عنوان مبتلا به اختلال روانی میپرهیزند، نورآستنی تشخیصی ارجح است. به همین دلیل، این اختلال بیش از همه در شرق آسیا گذاشته میشود (Kaplan & Sadock’s, 2007: 260).
همهگیریشناسی
مشکلات در تحقیق همهگیریشناسی نورآستنی از این واقعیت ناشی میشود که این اختلال همراه با سایر اختلالات نظیر، اضطراب، افسردگی و اختلالات شبه جسمی ظاهر میشود و به عنوان اختلالی مستقل تحت مطالعه قرار نگرفته است. بیرد نورآستنی را یکی از شایعترین اختلالات مشاهده شده در ایالات متحده قرن ۱۹ تلقی میکرد. هر چند آماری برای تأیید مشاهدات او در دست نیست. یک مطالعه در سال ۱۹۹۴ در سویس میزان شیوع آن را (با بهره گرفتن از ICD-10) 12 درصد در جمعیت آن کشور گزارش نمود. یک مطالعه توسط سازمان بهداشت جهانی (WHO) میزان بروز را ۲ درصد گزارش نمود که در صورت وجود علائم افسردگی به ۶ درصد افزایش مییافت (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۷۶).
درمان
مفهوم کلیدی در درمان جاری نورآستنی فهم این موضوع توسط پزشک است که علایم بیمار تصوری نیستند. علایم عینی هستند و با هیجاناتی که با سلسله اعصاب خودکار، که در عین حال بر اعمال بدنی تأثیر میگذارند ایجاد میشوند. استرس میتواند تغییر ساختاری در یک دستگاه بدنی بوجود آورد و نتیجه آن میتواند تهدید کننده زندگی هم باشد. بنابر این درمان باید با بررسی طبی کامل برای تعیین اینکه علایم جسمی بیمار درمانپذیر است یا خیر به عمل آید و اگر پاسخ مثبت است چه درمانی ممکن است بهترین نتایج را بدست دهد. به بیماران باید اطمینان داد که تجویز داروها برای از بین بردن علایم مفید خواهد بود، اما فقط زمانی که با مداخله های رواندرمانی همزمان تواٌم باشد (رضاعی، ۱۳۹۱: ۱۵۴).
[۱] - chronic fatigue syndrome
[۲] - exhaustion nervous (neurasthenia)
[۳] - George Miller Beard
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-03-01] [ 03:23:00 ب.ظ ]
|