دانلود مقاله-پروژه و پایان نامه | قسمت 7 – 8 |
در نتیجه تحقیق جانسون و ایندویک، مشخص شدکه مدیران و کارکنان هر دو باید در درون سازمان مورد مطالعه قرار گیرند. کارکنان به منظور برقراری ارتباطات اثربخش با دیگران، به هوش عاطفی نیاز دارند و مدیران نیز چنان چه دارای مهارتهای عاطفی بالایی باشند میتوانند موجب عملکرد فراتر از انتظار کارکنان شوند.
هوش عاطفی و داشتن مهارتهای عاطفی در درون سازمانها هم برای مدیران و هم برای کارکنان مفید است چرا که مدیران دارای کارکنانی هستند که دارای شور و اشتیاق فراوان برای کار هستند و کارکنان نیز مدیرانی خواهند داشت که آنها را درک میکنند و به مشکلات و نیازهایشان رسیدگی میکنند (جانسون و ایندویک، ۱۹۹۸).
مدیران برخوردار از هوش عاطفی، رهبرانی مؤثر هستند که اهداف را با حداکثر بهرهوری با کسب رضایت و تعهد کارکنان محقق میسازند و رویکردشان به کنترل، از نوع خودکنترلی مبتنی بر خودآگاهی است (خائف الهی و دوستار، ۱۳۸۲).
دیگر محققان از جمله کوی[۳۷] خاطر نشان میسازند که هوش عاطفی موجب انطباق فردی و کاهش مقاومت آنها در مقابل تغییرات خواهد شد. از طرف دیگر مطالعات شوت[۳۸] و همکارانش نشان میدهد که هوش عاطفی رابطه مستقیم با تمایلاتی از قبیل خوش بینی، گرایش به شاد زیستن و تمایل به کاهش اعمال غیر ارادی دارد. همچنین تحقیقات مارتینز پونز[۳۹] نیز بیانگر این مطلب است که افزایش هوش عاطفی موجب رضایت از محیط کاری و زندگی اجتماعی افراد خواهد شد و علائم افسردگی را نیز کاهش خواهد داد. خلاصه این که با مروری بر تحقیقات انجام شده در زمینه هوش عاطفی میتوان به این نتیجه رسید که هوش عاطفی موجب نتایج مثبتی برای سازمانها خواهد شد و بر رفتار و نگرش کارکنان تأثیر خواهد گذاشت. (رحیم و ماینرز[۴۰]، ۲۰۰۳). و میتواند در امور زیر نقش مؤثری در سازمانها ایفا نماید.
۱ـ کاهش مقاومت در مقابل تغییر
۲ ـ بهبود رعایت قوانین و مقررات ودستورالعملهای سازمانی و احترام به آنها
۳ـ بهبود مکاتبات و ارتباطات سازمانی
۴ـ توسعه فرهنگ مشارکت
۵ـ ایجاد جو مطلوب و خانوادگی در سازمان (ایجاد خانواده سازمانی)
۶- ایجاد تعلق خاطر و دلبستگی کارکنان به سازمان
۷- ایجاد انگیزش به روشهای غیر مادی در کارکنان
۸ ـ تقویت خلاقیت و نوآوری در سازمان
۹ـ بهبود رابطه با مشتریان و تقویت مشتری مداری در سازمان
۱۰- مشاوره با کارکنان به ویژه کارکنان مشکل آفرین و بهبود رفتارها
۱۱- افزایش بهرهوری، بهبود کیفیت و کاهش قیمت تمام شده به طور غیرمستقیم در بلندمدت (کاشانی، ۱۳۸۲).
هوش عاطفی به طور چشمگیری موجب بهبود عملکرد مدیران فروش خواهد شد چرا که این مدیران با مشتریان سازمان تعاملات دوجانبه داشته و با آنها ارتباط مستقیم برقرار میکنند. در جریان تحقیقی که سلیگمن انجام داد به این نتیجه رسید که مدیران فروش که خوشبین هستند نسبت به مدیرانی که بدبین بودند، ۳۷% فروش بیشتری داشتند، همچنین وی در طی تحقیق دیگری که بر روی ۵۰۰ نفر از دانشجویان خود در پنسیلوانیا انجام داد به این نتیجه رسید که کسانی که خوشبین هستند موفقتر بوده و نمرات تحصیلی بهتری دارند (کرنیس، ۲۰۰۰).
پون تنگ فات در نتیجهی تحقیقات خود بیان میکند که افراد تحصیل کرده در خارج از کشور دارای هوش عاطفی بالاتری هستند و نسبت به افرادی که در داخل کشور تحصیل کردهاند عملکرد بهتری دارند. بنابرین، وی پیشنهاد میکند که مدیران قبل از استخدام افراد موردنیاز خود، از آنان آزمون هوش عاطفی بگیرند و کسانی را استخدام کنند که در این گونه آزمونها، امتیاز بالاتری کسب میکنند و به هوش عاطفی به عنوان یک عامل کلیدی در توسعه کارکنان توجه شود و حتی بدین صورت که در برنامههای درسی دانشگاهی، درسهایی به منظور بالا بردن آگاهی عاطفی افراد گنجانده شود (پون تنگ، ۲۰۰۲).
نتیجهی تحقیقات رایم و ماینورز نیز حاکی از این است که هوش عاطفی به طور مستقیم با علاقه به کیفیت و تمایل به حل مسئله رابطه دارد و پیشنهاد میکنند که سازمانها باید آموزشهای لازم را در ارتباط با هوش عاطفی برای مدیران خود فراهم نمایند (رحیم و ماینرز[۴۱]، ۲۰۰۳).
۲-۳)هوش فرهنگی
با بیشتر شدن گوناگونی در جمعیت نیروی کار و سازمانهای تجاری که به سمت ادغام در اقتصاد جهانی روی آوردهاند، افراد نیاز دارند تا به صورت منظم و قاعدهمند با افرادی که دارای فرهنگهای متفاوت و پیش زمینههای قومی و نژادی دیگری هستند، کار و تعامل کنند.
توسعه رقابت جهانی و رشد انتقال مسئولیتها به خارج از سرزمین اصلی، نیاز به شناخت این موضوع را افزایش داده است که چرا بعضی از مهاجرین در این وظائف کاری محوّله در خارج از وطن و فرهنگ خود موفقتر از دیگران عمل میکنند. کار کردن با افرادی با پیشزمینههای فرهنگی متفاوت میتواند هم برای سازمانها و هم برای کارکنان مشکلآفرین باشد زیرا موانع فرهنگی باعث عدم تفاهم شده و در نتیجه تعاملات اثربخش و کارا را تقلیل میدهد. (آدلر[۴۲]، ۲۰۰۲، واین و جاورسکی[۴۳]، ۲۰۰۱، تاکوچی و همکاران[۴۴]، ۲۰۰۲).
انتقال رسمی مسئولیتها و وظایف به مهاجرین میتواند هم برای مهاجرین و هم برای سازمانها بینهایت پرهزینه و چالش برانگیز باشد. مهاجرین ناموفق میتوانند باعث وارد آوردن هزینههای مستقیم و غیرمستقیم اضافی به خود و سازمانهایشان میشوند، هزینههایی از قبیل بازگشت زودرس از مأموریت، کنارهگیری و انفصال از خدمت، تطبیق ضعیف با محیط جدید و سطح عملکرد کاری پائین. مهاجرین ناموفق میتوانند تصویر شرکت و شهرت و اعتبار آن را نابود سازند. بلک[۴۵]، ۱۹۹۲، دولین[۴۶]، ۱۹۹۹، وارر و پالمر[۴۷]، ۲۰۰۲).
مهاجرین و خانوادههایشان ممکن است با اعتماد به نفس کاهش یافته، روابط آسیب دیده و کارراهههای شغلی گسیخته از هم روبرو شوند (تانگ[۴۸]، ۱۹۸۸). علیرغم آسیبهای فراوان، مطالعات فعلی نشان میدهد که انتخاب افراد برای مأموریت به خارج از سرزمین اصلی، هنوز به صورت شتابزده و غیرسیستماتیک انجام میشود (دلر[۴۹]، ۱۹۹۷، وانس و ویسوزوارن[۵۰]، ۱۹۹۷).
یک دلیل اولیه برای انتخاب غیرسیستماتیک و شتابزده افراد برای مأموریتهای خارجی، کم بدون شواهد تجربی برای پیشبینی موفقیت مهاجرین است. مشکل دیگر، این است که انتخاب افراد برای مأموریتهای خارجی در اکثر مواقع فقط بر مبنای دانش شغلی و شایستگیهای فنی صورت میپذیرد و متأسفانه توجهی به قابلیتهای فرد برای تطبیق با محیط و فرهنگ جدید صورت نمیپذیرد (کالیگوری[۵۱]، ۱۹۹۷، تانگ، ۱۹۸۸).
بنابرین مهم است که بدانیم چرا بعضی از افراد در تعامل با شرایط چند فرهنگی اثر بخشتر از دیگران تعامل میکنند. در پاسخ به این نیاز آنگ و ارلی یک مفهوم چند عاملی به نام هوش فرهنگی (CQ[52]) را مفهومسازی کردند. این مفهوم شامل عواملی به نامهای هوش فرهنگی ذهنی (فراشناختی و شناختی)، انگیزشی و رفتاری بود.
“
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-09-20] [ 04:34:00 ب.ظ ]
|