“
مبحث دوم : تحول حقوق بین الملل از جنگ جهانی اول تا تصویب موافقتنامه لندن و منشور نورنبرگ
جامعه ی ملل و محدودیت توسل به زور :در طول جنگ جهانی اول و پس از آن حساسیت کشورها در خصوص منع توسل به زور و حل مسالمت آمیز اختلافات افزایش یافت . نتایج ناخوشایند جنگ ، شکست اقداماتی که برای صلح صورت گرفته بود و وسعت محدوده جنگ دیدگاه های جدیدی را در پیش روی کشورها قرار داده بود .[۳۶]
کنفرانس صلح در سال ۱۹۱۹ در پاریس تشکیل شد که مهم ترین نتیجه آن تشکیل جامعه ی ملل و تنظیم مقررات مختلف از جمله فراهم نمودن موجبات لازمه برای همکاری دول و ملل به منظور حل مسالمت آمیز اختلافات بینالمللی بود میثاق جامعه ی ملل که قسمت اول قرار صلح ورسای ( ۱۹۱۹ ) را در بر می گرفت در تاریخ ۱۰ ژانویه ۱۹۲۰ قدرت اجرایی پیدا نمود. [۳۷]
در تنظیم میثاق سعی بر آن شد که یک مبنای تحکیم یافته حقوقی برای کلیه کشورهای جهان و نه منطقه ای خاص به منظور جلوگیری از توسل به زور و حل مسالمت آمیز اختلافات ایجاد شود .
گفتار اول: معاهده ورسای و پیمان بریان- کلوگ
الف : معاهده ورسای
« پیمان ورسای قرار دادی است که در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۱۹ میلادی در کاخ ورسای واقع در حومه پاریس به امضا طرفین درگیر جنگ جهانی یکم رسید و رسما به نخستین جنگ جهانی خاتمه داد هر چند که آتش جنگ در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ خاموش شده بود این معاهده در تاریخ ۱۰ ژانویه ۱۹۲۰ به مرحله اجرا گذاشته شد این قرار داد از مشهورترین قراردادهای تاریخ است و با توجه به پیامدهاییکه داشت میتوان آن را در زمره تاثیر گذارترین و سرنوشت سازترین قرار دادهای تاریخ به حساب آورد در این معاهده امپراتوری آلمان باید خلع سلاح میشد و به متفقین خسارت می پرداخت ».[۳۸]
ب : پیمان بریان کلوگ
پیمان بریان کلوگ با پیمان پاریس که به قرار داد تقبیح جنگ نیز معروف است[۳۹]در ۲۷ اوت ۱۹۲۸ برای رفع نقایص میثاق تدوین شد به موجب این پیمان کشوری طرف قرار داد متعهد شدند که از اقدام به جنگ برای حل اختلافات بینالمللی خودداری کنند . این برای اولین بار بود که در تاریخ حقوق بین الملل رسما توسل به جنگ برای حل اختلافات بینالمللی ممنوع شد زیرا تا این تاریخ توسل به زور از مظاهر اقتدار و حاکمیت دولت ها بود .
این پیمان دارای یک مقدمه و سه ماده است در مقدمه آن آمده است که ملت های متمدن جهان برای تقبیح مشترک جنگ به عنوان ابزار سیاست ملی با یکدیگر متحد میشوند . در ماده یک این پیمان آمده است « طرفین معظم متعاهد به نام ملت های خود رسما اعلام می دارند که توسل به جنگ برای حل اختلافات بینالمللی محکوم است و جنگ به عنوان ابزار سیاست ملی را در روابطشان با یکدیگر تقبیح می نمایند ».
ماده ۲ مقرر میدارد :
« طرفین متعاهد ، متعهد میشوند کلیه اختلافات و منازعاتشان را دارای هر ماهیت یا منشا که باشد جز از راه های مسالمت آمیز حل و رفع نمایند .
در ماده ۳ نیز قواعد مربوط به تصویب پیمان مندرج است .[۴۰]
در این پیمان نه « دفاع مشروع » و نه « جنگ تجاوزکارانه » تعریف نشده اند . لذا مشخص نشد که این پیمان جنگ های کوتاه مدت را ممنوع کردهاست یا جنگ های دارای خصیصه بینالمللی و به معنای واقعی راه بوت در این خصوص اظهار میدارد که پیمان جنگ را فقط به موجب واژه پذیرفته شده حقوق بینالمللی بدون تعریفی از آن ممنوع کرده و اقدامات شامل جنگ های کوتاه مدت را دارای خصیصه صلح میداند .[۴۱]
فرمول انصراف از جنگ اگر چه بی نظیر بود لیکن فاقد ضمانت اجرا بود . لذا در زمان الحاق کشورها به این پیمان اگر چه تعداد آن ها از اعضای جامعه ملل نیز فزونی یافت لیکن در زمان عضویت به این پیمان توسل به زور به عنوان وسیله اجرای سیاست ملی همچنان ادامه داشت . به عنوان مثال میتوان به اعلان جنگ ژاپن به امریکا در واقعهی پرل هاربر اشاره کرد که ژاپن هنوز در تحت الزام این پیمان قرار داشت مثال های دیگر در خصوص نقض پیمان عبارتند از تجاوز روسیه به چین در سال ۱۹۲۹ ، اشغال لهستان در سال ۱۹۳۰ توسط روسیه ،اشغال منچوری به وسیله ژاپن در سال ۱۹۳۱ تهاجم پرو به کلمبیا در سال ۱۹۳۲ ، حمله پاراگوئه به بولیوی در سال ۱۹۳۲ .[۴۲]
وقایع بعدی که با ماهیت توسل به زور در حقیقت ناقض پیمان بریان – کلوگ به شمار رفته و جنگ جهانی دوم را به دنبال داشتند شامل حمله ایتالیا به حبشه در سال ۶ – ۱۹۳۵ ، حمله ژاپن به چین در سال ۱۹۳۷ ، اشغال اتریش و چکسلواکی توسط آلمان در سال ۱۹۳۹ و اشغال لهستان در اواخر همان سال میباشد .
گفتار دوم : اسناد و اقدامات جامعه ملل در تحدید کاربرد نیروی مسلح در روابط بین الملل.
با توجه به ضعف ها و محدودیت هایی که در حوزه اختیارات جامعه ی ملل برای جلوگیری از اقدامات تجاوزکارانه کشورها وجود داشت کارنامهی این سازمان بینالمللی در زمینه مقابله با توسل غیر قانونی به زور چندان روشن و درخشان نیست بنابرین مناسب است که ضمن بحث از اسناد و اقدامات جامعه ملل تأکید اصلی را متوجه خلاهای پیش روی آن جامعه نمائیم .
الف : خلاهای حقوقی راجع به کاربرد زور هنگام جنگ جهانی دوم : با وجود معاهدات متعدد منع جنگ بین سال های ۱۹۳۹-۱۹۱۹جنگ جهانی دوم فقط یازده سال پس از معاهده تحریم جنگ آغاز شد . اجمالا می توان به خلاهای حقوقی در معاهده کاربرد زور در زمان جنگ جهانی دوم در موارد ذیل اشاره کرد :
۱- تضاد منافع کشورهای عضو جامعه ی ملل به خصوص شورای جامعه ملل – در این خصوص میتوان گفت که کشورهای فوق هیچ گاه در اجرای قواعد مربوط به صلح راسخ نبوده و هیچ گاه نظرات خود را در این مورد هماهنگ ننموده اند . در نتیجه جامعه ملل فاقد همکاری بین کشورها بود که این امر از اصول اساسی اجرای قواعد حقوق بین الملل به شمار می رود .[۴۳]
واضح است که برای استقرار صلح و نظم در سطح بینالمللی همکاری کشورهای عضو جامعه ملل از شرایط لازم بود در حالی که به دلیل تضاد منافع کشورهای بزرگ اروپایی علی رغم قرار داد ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸[۴۴]این کشورها در استقرار صلح بینالمللی ناکام ماندند .
۲- عدم موفقیت توافق های منطقه ای در رفع نقایص میثاق – معاهداتی مثل معاهدات واشنگتن و لوکارنو اگر چه اهداف صلح طلبانه ای را دنبال میکردند ، لیکن به علت عدم توجه به اهداف جهانی در عمل موفقیتی کسب ننمودند .[۴۵] پیمان لوکارنو ( ۱۹۲۵ ) بین کشورهای آلمان ، بلژیک ، فرانسه ، بریتانیا ، ایتالیا ، لهستان ، چکسلواکی صرفا وضع موجود سرزمینی را در اروپای غربی تضمین نمود.[۴۶] در صورتی که جامعه بینالمللی نیاز به یک توافق جهانی برای حفظ صلح و امنیت بینالمللی داشت .
“
[دوشنبه 1401-09-21] [ 08:26:00 ب.ظ ]
|